می خواهم شعری را بخاطر آورم ،
که نه ...
شعری ... سطری ... تصویری را ،
که نه ...
نقطه ای ... رنگی ... آوازی را ...
که نه ...
نتی ... هجائی ...
هر آن چه مرا به یادم آورد .
نه این که هستم ...
آنکه بودم !
من در جائی که انتظارش را نداری
در اندیشه و با خیال دوباره یافتنت
منتظر ایستاده ام .
آنکه بودی
نه این که هستی ...
در این میان چیزی سخت فراموش شد :
« باید که عاشق باشیم ،
وگرنه به هر چشم که در ما بنگرند ، پریشان حالی بیش
نیستیم. »
ساده بگویم
گم شده ای ...
گم شده ام ...
|