در بهار این کوچه
چه قدر گم شده باشم و
پیدا نشده باشم خوب است؟
در پاییز این خیابان
چه قدر نتوانسته باشم
آرزوهایم را از باد پس بگیرم
خوب است؟
و چه قدر شعرهایم را
در این خانه
_همین خانه _
پای همین خرمالوها
چال کرده باشم، خوب است؟
به گمانم
می شد فقیرترین باغ ها را
دوبار و هر بار هفت پاییز
با آنان
چراغانی کرد
و بیش از این و
شاید
آنقدر خیلی بیش از این
که می شد جرات کرد و با آن
به اجرای دیگری از لبخند تو
اندیشید.